لحظه هايم ابريست
كي از راه ميرسي باران؟
ثانيه ها بي تاب دستان تواند
احساس تمناي نم نم بودنت را دارد
و نگاه..!
آه از سكوت نگاهم...
لب اش خاموش و در دل تورا فرياد ميكند !!!
ببار باران
سرزمين اين چشمان سالهاست كه نماز باران اش را خوانده است...!!
امشب دوباره سری به کافه ی خاطره ها زدم...
همان جایی که همیشه قرار دیدارمان بود...
قهوه ای تلخ سفارش دادم
تلخ تر از لحظه لحظه ی نبودنت!
جام شوکران هم بود
باز سر می کشیدم!
آنقدر منتظر خواهم ماند
تا "غریبه ای به نام من"
تو را از من دور کند!
آنوقت با خیالی آسوده
سر به بالشت زندگی خواهم گذاشت!
نظرات شما عزیزان:
|